جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۲۲ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه فرهنگی،مذهبی شهدای نیاک

سایت شهدای نیاک مرجع نرم افزارهای مذهبی ومقالات،بیانات رهبری،زندگینامه شهدا،کتاب های مذهبی،صوت وتصویر،جشنواره های شهدای نیاک،مداحی مناسبت های مذهبی،بانک صوت وتصویر،آرشیوفیلم های مذهبی،کلیپ های مذهبی،سخنرانی علما،خبرهای سیاسی،اجتماعی،فرهنگی مذهبی،نظامی،کتابخانه،نرم افزارهای قرآنی،امام خمینی ره،ویژه نامه مذهبی،کودک ونوجوان،محرم،ماه مبارک رمضان،عاشورا و تاسوعا حسینی،امربه معروف ونهی از منکر،حجاب عفاف،سبک زندگی اسلامی

بایگانی

محبوب ترين ها

پيوندها

مداحان وشعرا

شخصیت های سیاسی ونظامی

شبکه های اجتماعی

۲۶ مطلب با موضوع «ویژه نامه شهدا» ثبت شده است

قهرمان ارتش اسلام

 ویژه نامه شهدا

قهرمان ارتش اسلام

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۰: «در هفته گذشته ما دو عنصر عزیز، دو قهرمان دو سرباز اسلام را از دست دادیم، دو جوانی که در راه خدا مدت‌های مدید با قاطعیت و با ایمان کامل جنگیده بودند. یکی سروان شیرودی افسر هوانیروز و یکی دیگر سرگرد ادبیان. این دو نظامی مسلمان برای ما خیلی حرفها دارند. وجود این گونه عناصر در ارتش خیلی معنا دارد. مـردم نمیدانند کـه عنـاصر مؤمن و مکتبی در ارتش چه میکنند و چگونه عناصری هستند. این دو قهرمان در راه خدا جنگیدند و شهید شدند.» ۱۳۶۰/۰۲/۱۱
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت تفحص پیکر مطهر شهید حسین ادبیان پس از ۳۸ سال در ارتفاعات بازی‌دراز توسط کمیته‌ی جستجوی مفقودین و برگزاری مراسم تشییع این شهید عزیز در شهر کرمانشاه لوح «قهرمان ارتش اسلام» را منتشر میکند.

روایتی از سرنوشت خواهران اسیر در اردوگاه‌های بعثی

 سبک زندگی ویژه نامه شهدا

روایتی از سرنوشت خواهران اسیر در اردوگاه‌های بعثی ۰ نظر

روایتی از سرنوشت خواهران اسیر در اردوگاه‌های بعثی

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: اوایل پاییز سال ۱۳۵۹ چهار دختر ایرانی در خرمشهر به اسارت نیرو‌های عراق در آمدند، اما از بین این چهار نفر، دکتر فاطمه ناهیدی تنها زنی بود که نیرو‌های عراقی او را در خط مقدم به اسارت درآوردند و سه دختر دیگر نیز در خرمشهر اسیر شدند. فاطمه ناهیدی در ۲۰ مهر ۵۹ در یکی از خطوط مقدم خرمشهر نزدیک شلمچه در حین انتقال مجروحان و شهدا به همراه یک تیم پزشکی به دست نیرو‌های بعثی اسیر می‌شود. یک هفته بعد از وی، معصومه آباد و شمسی بهرامی اسیر شده‌اند. این ۲ نفر نیز برای انتقال کودکان شیرخوارگاه آبادان به شیراز رفته بودند که در بازگشت به خرمشهر در جاده ماهشهر – آبادان به اسارت درآمدند. به فاصله یک هفته بعد از آن‌ها نیز، حلیمه آزموده که برای دیدن خانواده‌اش به شیراز رفته بود و محل کارش در زایشگاه خرمشهر بود، در همان جاده ماهشهر – آبادان به اسارت درآمد.


بعد از اسارت این چهار خواهر آزاده، خدیجه میرشکار نیز همراه همسرش در جاده خرمشهر – سوسنگرد اسیر شد. همسر وی در درگیری مجروح و سپس به شهادت می‌رسد، اما خدیجه میرشکار به عراق منتقل و حدود ۱۳ ماه در اردوگاه موصل اسیر می‌شود.

سرنوشت نخستین زنی که در خط مقدم اسیر شد

ابتدای اسارت، آن‌ها را به اردوگاهی نظامی نزدیک شهر بصره و تنومه بردند. پس از آن بازجویی‌ها آغاز شد. وضعیت ناهیدی به دلیل اینکه در خط مقدم به اسارت درآمده با دیگر اسرا متفاوت بود. با او به عنوان یک نیروی تهاجمی برخورد شد. ناهیدی روایت کرده است «از صبح تا شب در خط دوم در حال بازجویی بودم. در واقع خطوط مقدم سرنوشت هر کسی مشخص می‌شد. اگر اعدامی بود، همان جا اعدامش می‌کردند و اگر نه به پشت جبهه منتقل می‌شد. ابتدا برای من حکم اعدام زدند، ولی یکی از پزشکان آن‌ها که اتفاقی مرا دید، با من صحبت کرد و به آن‌ها گفت: «او دکتر است». به همین دلیل اعدام نشدم.»

دیگر خواهران آزاده را به عقب و به زندان الرشید که زندان امنیتی بعثی‌ها بوده، منتقل کردند، زیرا آن‌ها را زندانیان سیاسی تلقی شده بودند. این زندان، پنج طبقه زیرزمین داشت. هر طبقه پایین‌تر، شکنجه‌هایش دردناک‌تر بود. اسرا روزانه هفت تا هشت بار توسط افراد مختلف بازجویی می‌شدند. ۲ سال این منوال ادامه داشت.

اسارت این خواهران، با اعمال یکسری رفتار وحشیانه نیرو‌های عراقی با زنان و کودکان در شهر سوسنگرد مصادف شد که منجر به شهادت چند نفر از آنان شد. شهید رجایی به دلیل بروز این فاجعه سر و صدای زیادی در سازمان ملل به راه انداخت و رژیم بعث را عنوان یک رژیم وحشی معرفی کرد. به همین خاطر، رژیم بعث برای اینکه اثبات کند این حرف‌ها دروغ است، این خواهران را کاملا محفوظ نگه داشت. یعنی زمانی که آن‌ها در زندان الرشید بودند، هیچ سربازی اجازه نداشت در سلول را بدون اجازه باز کند.

صلیب سرخ تا ۲ سال از حضور این خواهران آزاده در زندان‌های عراق اطلاعی نداشت. خواهران اسیر با هدف اینکه نام‌شان در صلیب سرخ ثبت شود، ۱۹ روز اعتصاب غذا کردند. در این مدت سخت‌ترین شکنجه‌ها اعم از قطع هوا برای کاهش اکسیژن یا قطع آب را تحمل کردند. زمانی که حالشان وخیم شد، بعثی‌ها با خواسته‌شان که ثبت نام‌شان در صلیب سرخ و ارسال نامه به خانواده‌هایشان موافقت کردند. از این پس اسرای خانم به وزارت دفاع عراق تحویل داده شدند. اسرا به اردوگاه منتقل شدند و به جهت ضعف تا یک ماه در بیمارستان بستری شدند. صلیب سرخ یک قرآن در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد. اسرا با خواندن قرآن، دردهایشان کم می‌شود.

خواهران آزاده بر این باور بودند که اگر توانسته‌اند مقابل بعثی‌هایی قسی القلب مقاومت کنند، عنایت الهی بوده است. دوران اسارت خواهران آزاده در ۲۲ بهمن ۱۳۶۲ به پایان رسید. رژیم بعث آن‌ها را به همراه ۱۹۰ رزمنده دیگر تحویل مسئولان ایرانی در آنکارا داد و از آنجا نیز به ایران منتقل شدند.

فاطمه ناهیدی، چند ماه بعد از آزادی ازدواج کرد و به همراه همسرش در اواخر دی سال ۶۳ به اهواز رفت. همسر وی در ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی و خودش نیز در بیمارستان بقایی فعالیت داشتند.

می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...

 رهبری انقلاب سبک زندگی ویژه نامه شهدا

می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «دشمنان میخواهند  یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود. تجربه کرده‌اند که وقتی نام شهدا با عظمت برده میشود، جوان امروز که نه دوره جنگ را دیده و نه دوره امام را وقتی میفهمد که یکجایی در آنطرف منطقه دارند با دشمنان میجنگند، پا میشود میرود حلب، بوکمال، زینبیه، بنا میکند جنگیدن و به شهادت هم میرسد.» ۱۳۹۷/۱۲/۰۶ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، لوح «می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...» را منتشر می‌کند.

فرماندهی که لشکر گارد عراق را به زانو درآورد

 ویژه نامه شهدا

فرماندهی که لشکر گارد عراق را به زانو درآورد

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید حسین خرازی در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها و سربازخانه ها، به همراه برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آن‌ها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند. حاج حسین در دوران دفاع مقدس و در عملیات والفجر ۸ لشکر امام حسین (ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگان‌های عمل کننده، لشکر گارد بعثی عراق را به تسلیم واداشت و پیروزی‌های چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.


شهید خرازی در سال ۱۳۳۶ ه.ش. در یکی از محله‌های فقیرنشین شهر شهیدپرور اصفهان، در خانواده‌ای متدین و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند. حسین کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.

از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند.

علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان گو و مکبر مسجد شد.

مطالعه در حوزه دینی و مذهبی

حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، لحظه‌ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوه‌ها و کتب اسلامی نشان داد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند.

در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها و سربازخانه ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آن‌ها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.


فعالیت بعد از انقلاب

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگ‌های کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسؤولیت‌هایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت.

حماسه حاج حسین در کردستان

دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادت‌هایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی‌ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهر‌های دیگر کردستان از قبیل: دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقی‌ها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد) منصوب گشت.

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانه‌ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچه‌های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختی‌ها و مشکلات بر آن‌ها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی‌ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.

شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه‌های رملی و محاصره کردن آن‌ها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود ۱۵ کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکر‌هایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین (ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد.

در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزار‌ها و بمب‌های شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقب نشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

در عملیات کربلای ۵ در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گردان‌هاو یگان‌ها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات‌های عاشقانه است و از حساب‌های عادی خارج است.

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریز‌های هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سختی به عراقی‌ها وارد آورد.

عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژ‌های شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

هدایت نیرو‌های خط شکن در میان آتش و بی اعتنایی او به ترکش‌ها و تیر‌های مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.

شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت می‌کرد. روز‌های عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین (ع) در بیابان‌های خوزستان به سینه زنی و عزاداری می‌پرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.

او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کم نظیری داشت. با همه مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردان‌ها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود.


حساس نسبت به بیت المال

شهیدخرازی حساسیت فوق العاده‌ای نسبت به مصرف بیت المال داشت، همیشه نیرو‌ها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌کرد و می‌گفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه می‌کنند و به جبهه می‌فرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه می‌گفت: عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل می‌نشست.

حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادر‌های کارآمد غافل نبود.

نیمه‌های شب اغلب از آسایشگاه‌ها و محل‌های استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آن‌ها را کنترل می‌کرد. گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او می‌کشید. او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی می‌کرد. شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی‌شد.

دقت فوق العاده‌ای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بار‌ها به زبان می‌آورد که سهل انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد. و  معتقد بود هرچه می‌کشیم و هرچه که به سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی ها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی پیرایگی از ویژگی‌های او بود.

نحوه شهادت شهید خرازی

حاج حسین با آنکه یک دست بیشتر نداشت، ولی با جنب و جوش و تلاش فوق العاده اش هیچ گاه احساس کمبود نمی‌کرد و برای تأمین و تدارک نیرو‌های رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می‌ کرد. در بسیاری از عملیات‌ها مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی‌شد به پشت جبهه انتقال یابد.

در عملیات کربلای ۵، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پیگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره‌ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه ۱۳۶۵ به دیار حق شتافت.

فرمانده دلاور شهید خرازی می گوید: همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهن‌مان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم، که شهدا راه‌شان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند… ما لشکر امام حسینیم، حسین‌وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین را در آغوش بگیریم، جز این نباید کلامی و دعایی داشته باشیم که «الّهُمَّ اجعل مَحیایَ، مَحیا محمدّ و آلِ محمد و مَماتی، مَماتَ محمّد وَ آلِ محمد».

وصف شهید خرازی از زبان رهبر انقلاب

رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد این شهید بزرگوار می‌فرمایند: او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره‌ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبرد بی امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

شهید لاکچری مدافع حرم!

 ویژه نامه شهدا

شهید لاکچری مدافع حرم!

«بابک نوری‌هریس» که پیش از شهادت با عکس‌ها و ژست‌های متفاوتش در فضای مجازی شهرت یافته بود، پس از شهادت به شهید لاکچری و زیباترین شهید مدافع حرم مشهور شد.

منبع:سایت روشنگری

حماسه آفرینی باکری از لبنان تا جزیره مجنون/ کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید!

 ویژه نامه شهدا

حماسه آفرینی باکری از لبنان تا جزیره مجنون/ کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید!

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: حمید باکری از جمله فرماندهان با غیرتی بود که به امثال او در دوران انقلاب و جنگ نیاز مبرمی‌ داشتیم. حمید باکری قبل از پیروزی انقلاب در خارج از کشور فعالیت‌ها‌یی داشت و در لبنان آموزش دیده بود. از همان اوایل انقلاب سازماندهی نیرو‌های مردمی را جهت مبارزه با رژیم پهلوی به عهده و در هماهنگی مردم ارومیه برای حضور در تظاهرات نقش بسزایی داشت.
باکری پس از به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی به جرگه عاشقان حسینی پیوست و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه درآمد. او ابتدا مسئولیت بسیج و سپس فرماندهی عملیات سپاه ارومیه را عهده‌دار بود. پس از آغاز غائله کردستان، حمید در صخره‌های سرد و صعب‌العبور کردستان به مقابله با کومله‌ها و منافقین پرداخت. در پاوه نیز همراه جمعی دیگر سه شبانه روز در محاصره ماند و سرانجام با سرافرازی از آن مهلکه بیرون آمد. به مناسبت سالروز شهادت این فرمانده دلیر مروری بر زندگی وی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:


جنگ نابرابر ایران و عراق که آغاز شد، حمید از ارومیه به آبادان رفت و حماسه‌ها آفریدند. جاده اهواز – خرمشهر تا رمل‌ها و بلندی‌های «کانی مانگا» و حاج عمران می‌توانند به رشادت‌های این فرمانده دلیر شهادت دهند. عملیات خیبر که آغاز شد، حمید باکری قائم مقام فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا پا به میدان نبرد گذاشت.

این ماموریت که قرار است انجام دهیم، نامش شهادت است

باکری در سوم اسفند سال ۶۲ همرزمانش را در آغوش گرفت و نغمه سوزناک کربلا، کربلا را زمزمه کرد. اشک‌های شادی در فضای خشکیده هورالهویزه در چشمان حاضران حلقه زده بود. لحظه جدایی بود. حمید باکری نیرو‌ها را جمع کرد و برای آن‌های حماسه آفرینی‌های دلیر مردان را روایت کرد. وی در جمع نیرو‌ها بلند گفت: «برادرانم این ماموریت که قرار است انجام دهیم، نامش شهادت است. کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید. بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت و مقاومت شماهاست. اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.» نیرو‌ها تکبیرگویان بلند شدند و به طرف قایق‌ها که آماده بود، حرکت کردند.


هر چهار نفر در یک قایق باریک و طویل مستقر شد. هوا کاملا تاریک شده بود و باد سوزناکی می‌وزید. نیرو‌ها نیمه‌های شب در آب‌های مرزی ایران و عراق گذر کردند. سکوت مطلق در هورالعظیم حکمفرما بود. نیرو‌ها در یک خط در حرکت بودند. قایق فرماندهی که در آن باکری حضور داشت، جلوتر از دیگر قایق‌ها در حرکت بود. حمید معتقد بود که فرمانده باید جلوتر از نیرو‌ها در حرکت باشد. این امر را در تمام طول خدمتش سرلوحه کارهایش کرده بود.

نزدیکی روشن شدن هوا، قایق‌ها در میان نیزار‌ها مخفی شدند. در لحظاتی که در کمین بودند، حمید به یاد فرزندانش افتاد. دو روز قبل به همسرش زنگ زده و مطلع شده بود که حال فرزندانش خوب نیست، اما عملیات مانع شد تا بیش از این از احوالات آن‌ها با خبر شود. در دلش غوغای به پا شده بود. نفس عمیقی کشید و آرام زمزمه کرد: «لا اله الا الله». سعی کرد که از فکر کردن به این موضوع خودداری کند. نگاهش به نگهبانان عراقی افتاد که در جزیره رفت و آمد می‌کردند.

هوا که تاریک شد، نیرو‌ها دوباره حرکت کردند. قرار شد ۲ قایق جزیره را دور بزنند و پلی را که تنها راه ارتباطی جزیره با خشکی بود، قطع کنند. نخستین کسی که از قایق پیاده شد و پایش را روی جزیره گذاشت، حمید باکری بود. هوا گرگ و میش بود که حمید به سراغ نگهبان‌های پل رفت. پس از پاک‌سازی، نیرو‌ها را برای پدافند روی پل قرار داد. او شخصا خودش امور را در دست گرفته بود. از این رو به سمت مرکز جزیره حرکت کرد تا مکانی برای فرود هلی‌کوپتر‌ها پیدا کند. عقربه‌های ساعت، ۱۱ را نشان می‌داد که شرایط برای فرود هلی‌کوپتر‌ها فراهم شد.


ساعت ۶ صبح درگیری در جزیره شمالی و جنوبی در گرفت. نیرو‌ها به خوبی عمل کردند و نیرو‌های رژیم بعث خودشان را تسلیم می‌کردند. ساعاتی بعد حدود ۹۰۰ نفر به اسارت رزمندگان درآمده بودند. حمید دستور داد که اسرا به عقب منتقل شوند. نیمه‌های شب دشمن چند گلوله توپ به سمت نیرو‌ها شلیک کرد. هوا رو به روشنی بود که پاتک دشمن آغاز شد. حمید باکری با معاونش شهید یعقوب آذرآبادی بدور از توجه به پست و مقام آرپی‌چی به دست گرفتند. دشمن شکست خورده، عقب نشینی کرد.


روز بعد هم این امر تکرار شد و بار دیگر آن‌ها طعم تلخ شکست را چشیدند. دشمن زخم خورده روز بعد با آتش تهیه زیادی به سمت نیرو‌های ایرانی حمله ور شد و در چند دقیقه هزاران گلوله توپ و خمپاره به سمت آن‌ها پرتاب کرد. مقاومت نیرو‌ها ادامه داشت که ناگهان در مقابل چشمان نیروها، گلوله خمپاره به حمید باکری اصابت کرد. حمید باکری با سرافرازی زیست و با سربلندی شهید شد. نیرو‌ها بهت زده و غمگین به پیکر فرمانده‌شان چشم دوخته بودند. در این حین صدای مرتضی یاغچیان فرمانده دیگر این عملیات، ماتم سکوت را شکست. او خطاب به نیرو‌ها با صدایی رسا گفت: «برادران، زیر این آتش دشمن غم و اندوه برای ما فایده ندارد، حمید مسلماً دوست نمی‌داشت که خود را به غم و اندوه و ناامیدی بسپاریم و از آن هدف مقدس و متعالی عقب بمانیم چرا که همیشه خودش با ناراحتی‌ها و سختی‌ها به مقابله می‌پرداخت و بر آن‌ها غلبه می‌کرد، ما چگونه می‌توانیم در اینجا آرام و غمگین بنشینیم و خود را بدست غم و اندوه بی‌جا و بی‌ثمر بسپاریم، در حالی که خدا ما را به سوی خود می‌خواند و اسلام بزرگ در انتظار خدمتگزاری و ایثار ماست او بدین خاطر جان خود را نثار کرد و ما هم باید بخاطر همین هدف مبارزه کنیم و اگر لازم شد همانند آن‌ها تکه تکه بشویم اکنون ۲۴ ساعت است که شما مردانه می‌جنگید، اما حمید ۷۲ ساعت سرسختانه و پی در پی جنگید. او دینش را به انقلاب و اسلام ادا کرد و عاشقانه جامه شهادت را در بر گرفت از جای برخیزید تا ارواح معلمان شهیدمان آرام گیرد.»


نیرو‌ها در کلام مرتضی یاغچیان، دلیری و هدف والای فرمانده شهیدشان را دیدند. نیرو‌ها بار دیگر به پا خواستند و در مقابل دشمن ایستادند. درگیری جنگ تن با تانک رسید. مرتضی یاغچیان هم در این عملیات از ناحیه سینه و پا مجروح شد. نیرو‌ها می‌خواستند تا فرمانده‌شان زنده بماند تا راه والایی که در پیش گرفته بود را ادامه دهد، به همین جهت تصمیم گرفتند که او را به پشت خط منتقل کنند، اما او گفت: «من بخاطر این شب به دنیا آمده‌ام. آنقدر مقاومت می‌کنم تا به دنیای استکبار جهانی بفهمانم که می‌میریم، اما امام و انقلاب‌مان را زنده نگه می‌داریم.» صبح روز بعد مرتضی یاغچیان و یعقوب آذرآبادی نیز به فرمانده دلیر لشکر عاشورا پیوستند و آسمانی شدند.